طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

طاها جون وبابا بزرگش

سلام شکلات مامان حالت چطوره توت فرنگی کوچولوی من عزیزم بازم اومدم تا برات بنویسم جونم برات بگه که سه شنبه 26 فروردین ساعت 12 شب بابا ممی اومد خونمون شما که میدونستی قراره بابایی بیاد گفتی میخوای بیدار بمونی تا بابایی برات قصه بگه بعد بخوای  اما هر جوری بود با خوندن کلی کتاب داستان خوابوندمت تا بابایی هم که از راه میرسید بتونه استراحت کنه خلاصه صبح که بیدار شدی از دیدن بابایی کلی خوشحال شدی بالشتت رو گرفتی ورفتی زیر پتوی بابایی خوابیدی بابایی  صبحها میرفت دنبال کارهای شخصیش بعداظهر هم در خدمت شما نوه های گلش بود روزها هم باقصه های بابا ممی سرگرم بودی هر شب هم با هم میرفتید مسجد برای نماز مغرب وع...
2 ارديبهشت 1393

***سال نو مبارک***

سلام عشق زندگی من مامانی کم کم دیگه داره عید میشه ویه بهار دیگه شروع میشه پسرم یه سال بزرگتر و آقاتر میشه وای که چقدر روزها زود میگذرند انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی حالا امسال باید بری پیش دبستانی وای که چقدر برات آرزوها دارم فدای اون قد وبالات بشم نفسم  بگذریم ما امسال عید باید خونمون رو عوض کنیم ومن بیشتر مشغول اسباب کشی وخونه تکونی هستم اما زیاد راه دوری نمیریم میره طبقه پایین چون هم بزرگتره و هم قشنگترچون فکر نمیکنم دیگه تا پایان سال بتونم بیام نت امروزاومدم تاپیشاپیش عیدت رو تبریک بگم قند عسلم امیدوارم سالیان سال زنده باشی وهر روزت عید باشه وهمیشه لبخند شادی روی لبهای زیبات بدرخشد   ...
27 اسفند 1392

مسافرت 15 اسفند وتولد بابا ممی

سلام عسل مامان حالت چطوره پرنده خوشبختی من همای سعادتم بازم اومدم تا واست یه یادگاری بذارم جونم واست بگه که پنج شنبه15 اسفندساعت 12 شب ما به سمت ساری حرکت کردیم وساعت 4 صبح رسیدیم طبق معمول شما وداداشیت بیشتر مسیر رو مثل فرشته ها لالاکرده بودید ولی وقتی رسیدیم تا ساعت 6 صبح بیدار بودید خلاصه جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم مامانی کدبانو شامش رو اماده کرد وقرار شد بعد از ناهار خاله زینب ووروجکهاش بیان تا با عمه ومامانی بریم خرید به اتفاق رفتیم بازار ترکمن داداشی هم موند پیش بابا ممی تو بازار برات یه شلوار خانگی خوشگل خریدم ویه کم خرید برای خودمو بابایی شما اونجا خیلی اقا بودی وخیلی خوب موقعیت خودت رو درک کردی و ه...
20 اسفند 1392

هدایای عشقم

سلام دردونه من پرنس کوچولوی من امروز اومدم تاکادوهای قشنگی رو که تو ماه اسفند هدیه گرفتی برات بذارم به ******امید هدیه دانشگاه رفتنت عزیزم ******* این سی دی ها رو بابایی گلت برات خریده که هر کدوم رو چندین بار نگاه کردی ولذت بردی گلم ممنون بابا جون این 5تا کتاب رو هم بازم بابایی بهتر از گلت برات هدیه گرفت ومنم چندین بار برات خوندمشون به طوری که دیگه حفظ شدم***  بازم مرسی بابایی مهربون ***            این تفنگ خوشگل رو هم باز بابایی مهربون که عاشقشیم واسه طاطا جون خرید مرسی بابایی عزیزتر از جونمون ...
12 اسفند 1392

مهمونی(عمه گلبهار)

سلام همه وجودم ای هستی مامان حالت چطوره قربون چشمهای نازت بشم مامانی امروز هم میخوام واست یه خاطره قشنگ دیگه رو تو تاریخچه زندگیت ثبت کنم عزیزم سه شنبه 6 اسفند قرار بود عمه گلبهار بابایی به همراه پسر گلش امیرحسین از قائمشهر بیان خونمون منم از صبح مشغول تمیزکاری خونه بودم وشما وداداشیت هم حسابی اتیش سوزوندیدخلاصه ساعت 10 شب بابایی رفت دنبال عمه اینا عمه وامیر حسین برای شما وداداشیت هدیه خریده بودن که دست گلشون درد نکنه برای شما یه تفنگ خوشگل وبرای داداشی یه ادم اهنی زیبا که عکسش رو میذارم تو وبلاگ خودش راستی عمه برامون اب نارنج ویه ترشی خوشمزه که خودش درست کرده بود سوغات آوردن. ممنون عمه جون خلاصه ساعت نزدیک 11 بود که شام خوردیم بعد ...
8 اسفند 1392

طاها وبلدرچین هایش

سلام مهربونم دردو بلات به جونم ای پسر قشنگم دور سرت بگردم فرشته ناز من دوست دارم یه عالم. فرشته من سلام گل یاس من امروز دوباره مامانی واست یه خاطره داره عزیزم چند هفته پیش بابایی رفته بود پیش یکی از دوستانش که پرورش بلدرچین داره وقتی بابایی اومد دیدیم 4 تا مهمون هم همراهش آورده طاهای مامان خیلی خوشحال شد اهورا از اون خوشحالتر واین بلدرچینها وسیله بازی گل پسریها شدن.  3تاشون ماده هستن ویکدونه نر دارن. شما وداداشیت حسابی این بیچاره ها رو میچلونید وکلی تو سر و کلشون میزنید خلاصه بگذریم بعد از چند هفته جوجوهای پسرام تخم کردن یعنی درست از شب 21 بهمن شروع کردن به تخم گذاری شب اول یکدونه تخم گذاشت ولی شب دوم سه ت...
24 بهمن 1392

باباییه هنرمند

سلام فرشته زمینی من چطوری گل پسرم عزیزم این پست رو واسه تشکر از بابایی برات میذارم آخه دیشب من تو گیر ودار این بودم که شام چی درست کنم وبابایی بعد از مدتی به دادم رسید البته اینم بگم که بابایی اصولا تو غذا درست کردن به من کمک میکنه وحتی گاهی اوقات هم که من حوصله پخت وپز ندارم خودش برامون شام وناهار درست میکنه. (ممنون همسر عزیزم) اما دیشب گفت که میخواد واسمون کباب درست کنه آخه بابایی استاد آشپزیه مخصوصا کباب که تو این کار علاوه بر اینکه تبحرو تخصص خاصی داره مدرک هم داره خلاصه هنرنمایی بابا شروع شد اول حسابی گوشتها رو طعم دار کرد وبعد به سیخ کشید اونم از جنس چوبیش بعد منم که دیدم خیلی خوشگل وبا سلیقه درست کرده حیفم اومد که از این ...
22 بهمن 1392

برفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بــــــــــــــــــــازی

  سلام قند ونباتم عروسکم امروز صبح که از خواب بیدار شدیم داشت برف میبارید شما هم که عاشق برف بازی هستی گفتی مامان میشه منو ببری تو حیاط برف بازی کنم منم بهت گفتم اگر پسمل خوبی باشی بعدازظهر که داداشی خوابید میبرمت تا ظهر صد بار رفتی پشت پنجره و گفتی مامان پس کی میریم قربون این اشتیاقت برم مامانی . با اینکه کلی شیطونی کردی اما ساعت 4 که بابایی اومد خونه وداداشی خوابید من و شما رفتیم برف بازی حسابی لباس تنت کردم اخه  هوا خیــــــــــــــــــــــلی سرد بود و هم شما یه کوچولو مریض بودی وهم من یکم گلو درد وسردرد داشتم اما نمیشد از این روز قشنگ چشم پوشی کرد وقتی رفتیم توحیاط واست یه گوله برفی درست کردم ودادم بهت ...
15 بهمن 1392

روزمره گیهای طاها جونم

  سلام عزیز دردونم ستاره آسمونم ای ماه کهکشونم  امیدوارم خوب باشی مهربونم  امروز اومدم تا یکم از روزمرگیهات واست بگم خب صبح که از خواب بیدار میشی اول از همه میری سراغ بلدرچینات وحسابی اونا رو میچلونی بعد از خوردن صبحانه همش نق میزنی که حوصلم سر رفته فدای اون حوصلت بشم میری یه سی دی میاری ویه چند دقیقه ای نگاه میکنی وسرگرمی ولی زود دوباره خسته میشی منم مجبور میشم باهات بازی کنم تا گریه نکنی و اشکهای خوشگلت نیاد پایین. گاهی اوقات کلمه بازی میکنیم ولی بازم زود خسته میشه اما خدا روشکر خیلی هوشت عالیه والان فقط مرحله آخر تراشه های الماست مونده که تموم بشه و حسابی باسواد بشی الان چند روزه به تقلید از کارتون باب اس...
10 بهمن 1392