طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

تقدیم به بزرګ مرد کوچکم

چه شیرین بودروزی که خدا تو را از بین فرشته ها انتخاب کرد
وچه شیرین تر شد زندگیمان زمانی که تو را در آغوش کشیدیم
منت بر سر تقویم گذاشتی وسال 88 را سرافراز کردی
تابستان راخجالت زده وتیر راسربلندوعدد22
تیرراتا ابدشرمنده خودکردی
روز تولدت باشکوهترین روز هستی است روزی که آفریدگار تو را به ماهدیه داد
 
niniweblog.com

این وبلاگ روتقدیم میکنم به یه دونه پسر قشنگم تا روزی که بزرگ وبزرگ تر شوی وخودت بتوانی خاطراتت را ثبت کنی من برایت این کار را انجام میدهم تا بدانی که چقدر دوستت دارم وتک تک لحظات با تو بودن برایم گرامیست عزیز دلم اینجا واست یه صندوقچه پر از خاطرات گذاشتم تا روزی که دیگر در کنارت نبودم با خواندن اینها همیشه لبخند را به روی لبهای زیبایت بیاورم۰عشق من تو حاصل عشقی هستی که تا ابد جاودانه خواهد بود وما نیز تو را با همین عشق ‍بزرگ خواهیم کرد پس همیشه وهرگاه که ازما رنجیده خاطر شدی بیا اینجا وببین که چقدر برایمان با ارزشی وهیچ چیز قشنگتر از نگاه زیبای تونیست تا ابد عاشقانه وبی بهانه

دوووووووووووووووووووووووووووووستت داریم

جشن آب

سلام عروسک زیبای من عزیزم امروز تو مدرسه واستون جشن آب گرفتن اخه شما نوشتن درس آب رو آموختیدوقرار شد همگی با خانومتون بریم پارک سراج واونجا چند تا عکس بگیریم اول صبح من اومدم مدرسه تا همراه شما بیام سر کلاس خانومتون واستون کلاه درست کرده بود که خیلی زیبا بود همگی سرتون کردید و سوار اتوبوس شدید حالا بماند که چقدر سر کلاس تا اومدن اتوبوس آتیش سوزوندید آقای آخوندی دبیر ورزشتون هم همراهمون اومدن وقتی رسیدیم پارک کلی عکس انداختیم وکیک خوردیم  وبهتون جایزه دادیم کنار رودخونه تلارهم رفتیم وعکس انداختیم ولی از بس شما فسقلی ها شیطنت کردید زودی برگشتیم ورفنیم سوار اتوبوس شدیم من هم همونجا از شما وخانم مهربونت خداحافظی کردم و سرکوچه پیاده شدم&nb...
14 مهر 1394

بازگشایی مدرسه 1394_1395

سلام وصد سلام به فرشته خوب وزیبای خودم پسرک 6 ساله من امروز اومدم تا یه تبریک جانانه بهت بگم اخه امرو94/6/31روز ورود شما به عرصه علم ودانشه ومامانی خیلی خوشحاله که قند عسلش واسه خودش مردی شده عروسکم مبارکت باشه امیدوارم همیشه  موفق و سلامت یاشی و به تمام آرزوهای قشنگت برسی عزیزم امروز صبح وقتی از خواب بیدارت کردم بعد از خوردن صبحانه از زیر قرآن ردت کردم وبرات کلی آرزوهای قشنگ کردم  وقتی آژانس اومد راهی مدرسه شدیم اونجا هم یه کم دلت گرفته بود و از اینکه قرار بود هر روز چند ساعتی رو تنها وبدون مامان باشی ناراحت بودی اینم طاطایی غمگین من تو حیاط مدرسه زنگ که خورد رفتید سر صف آقای مدیر براتون صحبت کرد...
2 مهر 1394

مهر به یادماندنی

باز آمد بوی ماه مدرسه . بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر،ماهِ مهربان بوی . خورشید پگاهِ مدرسه از میان کوچه های خستگی . می گریزم در پناه مدرسه باز می بینم زشوق بچه ها . اشتیاقی در نگاهِ مدرسه زنگ تفریح و هیاهوی نشاط . خنده های قاه قاه مدرسه باز هم بوی باغ را خواهم شنید . از سرود صبحگاه مدرسه روز اول لاله ای خواهم کشید . سرخ بر تخته سیاه مدرسه باز آمد بوی ماه مدرسه . بوی بازی های راه مدرسه   ...
1 مهر 1394

هدایای شهریور ماه طاها جون

مبارکت باشه دردونه من عزیز دلم این تفنگ رو بابایی برات هدیه گرفتن ما هم دادیمش به خانم موسوی معلم چرتکه ات تا سر کلاس تقدیمت کنن اخه پسرم ترم اول چرتکه رو با نمره بالا سپری کردوقتی هدیه رو گرفتی کلی ذوق کردی این موجودات دریایی رو هم بابایی برات هدبه گرفتن این هواپیما رو هم مامان نسرین برات هدیه گرفتن این شمشیر رو هم مامان مریم برات هدیه گرفتن ممنون از همگی انشاالله هدایای جشن عروسیت عشقم ...
18 شهريور 1394

لوازم التحریر طاطایی

عشقم  نفسم زندگی من سلام عزیزم امروز اومدم تا لوازم التحریر اولین سال تحصیلیت رو برات به یادگار بزارم البته زحمت همه اینا رو مامان نسرین کشیدن و همه رو از نمایشگاه تهران برات خریدن ممنون مامانی این دو تا دفتر مشق رو هم مامان مریم برات خریدن ممنون مامانی مبارکت باشه عزیزدلم امیدوارم موفق باشی قند عسلم ...
15 شهريور 1394

پیش دبستانی

سلام عروسک زیبای من مامانی امروز اومدم تا عکسهای پیش دبستانیت رو برات به یادگار بزارم عشقم قبلا گفته بودم که شما پیش دبستانی نرفتی به همین دلیل هم اداره آموزش وپرورش یه دوره فشرده واسه شما وبچه های همسن شما تو ماه مرداد تشکیل داد 2 روز در هفته تو ماه مرداد رفتی و تو ماه شهریور هم تا 10 روز متوالی سر کلاس حاضرشدی اونجا کاردستی ونقاشی میکشیدید روزهای اول ناراحت بودی وگریه می کردی منم مجبور بودم بیام کنارت بشینم اما کم کم عادت کردی من وداداشی هم پایین تو راهرو منتظر مینشستیم تا کلاست تموم بشه روز 10 شهریور هم واستون جشن پایان دوره گرفتیم از اداره هم برای بازدید اومدن خلاصه این مرحله رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتی عروسکم این...
14 شهريور 1394