آبگرم لاریجان(4مهرماه)
سلام قشنگترین بهونه برای زندگی منم همون عاشق همیشگیت
دوباره اومدم تا این صندوقچه رو بازش کنم ویه یادگاری دیگه توش بذارم
عسلک من 4 مهرماه اخر شب بابایی گفت خانومی به نظرت مسافرت یک روزه کجا بریم منم بعد از کمی فکر آبگرم لاریجان رو پیشنهاد دادم بابایی هم گفت پس سریع حاضر بشید تا بریم منم شما فسقلیهام رو سریع آماده کردم ووسایل رو جمع کردم و راه افتادیم بابایی از قبل برای گرفتن خونه هماهنگ کرده بود وقتی رسیدیم شما وداداشیت از خستگی زیاد بیهوش شدید صبح هم طاطایی من خیلی زود از خواب بیدار شد و تو حیاط مشغول بازی شد بعد از اینکه من بیدار شدم گفت خوب دیگه مامانی حالا دیگه وقته آب بازیه اما از اونجایی که شما با یه باد مریض میشی و تب میکنی گفتم نه و برای اینکه راضیت کنم دروغ مصلحتی گفتم بهت گفتم تو آب مار داره تو هم گفتی جدی میگی گفتم بله گفتی پس بریم نشونم بده بهت گفتم باشه ولی اگر نیشم زد گریه نکنیها گفتی نه نه نمیخوام ببینم .خلاصه تو آب رفتن از سرت افتاد و رفتی تو حیاط بازی کردی چند دقیقه ای رو هم با این پروانه سرگرم بودی ما تا نزدیکهای ظهر اونحا بودیم وبعد برگشتیم تهران
این عکس رو هم تو راه برگشت به تهران تو ماشین ازتون گرفتم
عروسکهای زیبا روی مامانی
عزیزای دلم عاشقتونم
در اخر هم ممنون از عشقم زندگیم عمرم
و بهترین پدر دنیا
شــــــیـــــــــــرزاد جونـــــــــــــــــــــــــــــــــم