طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

هدایای تیرومرداد ماه طاطایی

این هزارپای زیبا هدیه بابایی به عشق مامانه این تفنگهای زیبا هم هدیه بابایه این تفنگ خوشگل هم سوغاتی مامانیه که از اردبیل برای شما وداداشیت خریدن این گیتار رو هم خودم روزی که واسه سنجش کلاس اول بردمت برات خریدم ...
5 مرداد 1394

اولین کلاس طاطایی

سلام بهشت من ای همه  وجود من فرشته زمینی ام اولین روز ورودت به عرصه دانش را تبریک میگم عشقم امروز صبح زود از خواب بیدار شدم وبرات صبحانه مفصلی درست کردم بعد هم از خواب ناز بیدارت کردم وبهت صبحانه دادم وبعد هم با هم راهی کانون ریاضی شدیم تا پسریم ریاضیاتش از پایه قوی بشه و تو مدرسه یه شاگرد نمونه باشه از کلاس خیلی خوشت اومد یه حسن دیگه ای هم که این کلاس داشت این بود که معلمت هم معلم ریاضی کانون بود وهم قراره معلم کلاس اولت باشه خلاصه روز خوبی برات بود پسرک دانشمندم اینم عکسهایی که اول صبح ازت گرفتم قربون چشمای خوابالوت ...
14 تير 1394

عکسهای یادگاری

عروسکم و صید بابا جونش این آقا سگه رو بابایی واسه قند عسلمون خرید اما متاسفانه این آقا سگه عمرش به دنیا نبود و فقط دو هفته مهمون ما بود البته با مرگش کلی پسر ما غصه خورد وکلی براش دعا کرد اینجا هم رفته بودیم بابلسر  فسقلیها مشغول آب بازی وبادبادک بازی بودن بعدش هم بردیمتون باغ وحش اما متاسفانه اهورا جون عکسهای باغ وحش رو از تو گوشیم پاک کرد یه شب هم با عمو سالار وعمه جون رفته بودیم دریای فرح آبادصبح که بیدار شدی با تفنگ عمو مشغول شکارشدید 10 تیرماه هم...
11 تير 1394

سفر یک روزه (نمک آبرود)

سلام ستاره قشنگ من امیدوارم حالت خوب باشه فرشته ام عزیز دلم امروز میخوام خاطره رفتن به تنکابن(نمک آبرود )رو برات بزارم پنجشنبه شب 31اردیبهشت ما با بابایی رفتیم خونه مامان مریم قرار بود داداش اهورا رو بزاریم خونه مامانی و خودمون صبح جمعه به همراه عمو عبدالله دوست بابایی بریم نمک آبرود وخوش بگذرونیم خلاصه وقتی خواستیم برگردیم خونه بابا ممی سر اهورا رو گرم کرد تا گریه نکنه ما هم صبح جمعه ساعت 9 بیدار شدیم ورفتیم دنبال عمو عبدالله و خاله سونیا ودختر گلشون سولینا وراهی جاده شدیم تو راه بابایی اینا کلی خوراکی خریدن تا شما فسقلیها سرتون گرم باشه وبهونه نگیرید البته شما وسولینا خیلی خوب باهم کنار اومدید واصلا ما رو اذیت نکردید ...
2 خرداد 1394

پارک ساعی

سلام شکلات شیرین وخوشمزه مامانی عروسک شیطونم امروز هم مامانی با یه سری عکس جدید مهمون خونه مجازیت شده ومیخواد چند تا یادگاری واست بزاره عزیزم این عکسها مال 22فروردینه که آخر شب همگی با هم رفتیم پارک ساعی و فسقلیهای مامانی کلی خوش گذروندند وحسابی کیف کردند امیدوارم همیشه دلتون شاد ولبتون خندون باشه عاشقتونم وروجکهای من ...
26 فروردين 1394

نوروز 1394

سلام دردونه من عروسک زیبای من حالت چطوره گل پسرم خوشگلکم عیدت مبارک قند ونباتم مامانی امروز میخوام واست از تعطیلات عیدمون بنویسم جمعه 29 اسفند قرار شد اخر شب  یه سر بریم خونه مامان نسرین وبعد راهی جاده بشیم وسال تحویل رو تو جاده باشیم  وبریم ساری اخه بابایی میگه بعد سال تحویل جاده شلوغ میشه راست هم میگه چند سال پیش خیلی تو ترافیک موندیم اما پارسال سال تحویل رو تو جاده بودیم وراحت رسیدیم خلاصه ساعت 11 شب  برای تبریک عید راهی خونه مامان نسرین شدیم  یک ساعت اونجا بودیم  ومامانی ازمون پذیرایی کرد مامانی به شما یه لباس خوشگل عیدی داد دایی هم بهتون عیدی داد (ممنون داداشی ومامانی) بعد از ...
16 فروردين 1394