طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

عروسی خاله زهرا

1392/4/14 14:51
نویسنده : مامان طاها
323 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امروز اومدم تا خودم یه پست بذارم اخه این مامانی ما دیگه وقت آزاد پیدا نمیکنه تا یه سری به نت بزنه امروز میخوام از روزی که رفتم عروسی دختر دایی مامانیم بگم همون خاله زهرا  خیلی بهم خوش گذشت١٢ تیرماه بود صبح اونروز مامان نسرین اومد خونمون بعد از ناهار آژانس گرفتیم رفتیم خونه مامانیم بعد که مامانی حاضر شد با بابا سیاووش ودایی ومادربزرگ مامانم رفتیم عروسی وای من تا حالا عروسی نرفته بودم یعنی تا حالا پیش نیومده بود خیلی خوشم اومد  دختر خاله های مامانیم هم کلی تحویلم گرفتن منم کلی ورجه وورجه کردم هی از این سر سالن میرفتم اون سر سالن کلی هم حال میکردم یه دفعه هم گم شدم ٢ تا میز عقب تر از میز مامانیم ایستاده بودم و گریه میکردم خواهر عروس یعنی همون دختر دایی مامانیم منو آورد وتحویل مامانیم داد کلی هم اشک ریختم مامانی هم کلی قربون صدقه ام میرفت به خودش می بالید که پسر خوشگلی مثل من داره با دختر خاله های مامان کلی عکس گرفتم یعنی هر کجا اونا میرفتن منم دنبالشون میرفتم اصلا یه جا بند نمیشدم ولی عکسهام زیاد جالب نشد چون تو همه عکسها یا داشتم میخوردم( که به قول مامانم نوش جونم بشه )یا ادا و شکلک در می آوردم خلاصه کلی بهم خوش گذشت دوتا از عکسهامو میذارم  که یادگاری بمونه ومامانیم کلی ذوق کنه

 فعلا باید برم دوستای خوبم چون مامانی داره یه جورایی نگاهم تعجبمیکنه فکر کنم فهمیده من شیطونی کردم و اومدم نت

بای بایبای بای بازم میام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)