طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

سفر پر ماجرا

1392/10/19 18:24
نویسنده : مامان طاها
399 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام گل همیشه بهارم غنچه خندانم امید زندگیم حالت چطوره مامانی بازم اومدم تا واست بنویسم مامانی ببخشید که دیر به دیر به دفترچه خاطرات مجازیت سر میزنم 

آخه شما وداداشیت خیلی شیرین هستید ومن هم روزها بیشتر وقتم رو در کنار شما سپری میکنم وکمتر وقت برای نوشتن پیدا میکنم عزیز دلم آخه حیفم میاد چون این دوران دیگه تکرار نشدنیه ومن هم دلم نمیخواد لذت این دوران رو از دست بدم. 

جونم واست بگه که ما دوباره نهم دی یازده ونیم شب رفتیم ساری. سه شنبه خونه بودیم چهارشنبه هم خونه بودیم وشما مشغول بازی بودی چون هوا سرد بود نمیشد زیاد بریم بیرون ساعت سه ظهر بابا برگشت تهران تا به کارهاش برسه وجمعه دوباره بیاد دنبالمون تو راه دماوند تصادف کرد ولی خدا رو شکر خدا رو شکر فقط ماشین ضربه خورد وخودش طوریش نشد وای که اون شب چه شب کذایی بود خیلی بهم سخت گذشت بگذریم دلم نمیخواد تو رو هم ناراحت کنم عزیزم ما پنجشنبه خونه بودیم وشما مشغول بازی وشیطنت های خوشمزه ات بودی جمعه رفتیم تولد نگار کوچولو تولدت مبارک نگار خانوم گل

اینم یه عکس خوشگل از طاطایی ومرمری

قربون ریخت خوشگلت برم عروسک اخموی من

 اونجا کلی با مریم بازی کردید وکلی خوش گذروندید شنبه ویکشنبه خونه بودیم دوشنبه قرار بود بابایی بیاد دنبالمون اما چون کار داشت گفت با قطار بیاید ظهر مامانی رفت بلیط گرفت وشب هم خاله مهری ما رو تا راه اهن رسوند  (ممنون خاله جون )شب با قطار به همراه بابا ممی برگشتیم تهران عزیز دل مامان زیاد از قطار خوشش نیومد واسه همینم بیشتر وقت رو بابا ممی تو قطار برات قصه گفت تا بالاخره لالا کردی این هم از پایان سفر ما.

 

عزیز دلم کلوچه شیرینم عاشقانه میپرستمت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)