عکسهای نور چشمی خونمون
سلام عزیز دلم امروز هم اومدم تا چند تا دونه از عکسهای خوشگلت رو واست بذارم آخه شاید یه مدت نتونم بیام وبت رو به روز کنم امروز رو غنیمت دونستم واز فرصت استفاده کردم تا عکسهای جیگر طلایی رو ثبت کنم
اینجا کلاه موتور بابایی رو گذاشتی سرت وخیلی دوست داری بری باهاش موتور سواری کنی ولی میدونی خیلی واسه سرت بزرگ وسنگینه من هم واسه اینکه سر کوچولوت درد نگیره بهت گفتم تو کلاه مار داره اگر بذاری سرت میخوردت تو هم ترسیدی وگفتی بذار بالا یخچال بخوابه هر شب هم که بابایی میاد ازش میپرسی چرا کلاهت رو نیاوردی بعد از جواب بابا بهش میگی فردا شب بیارییا من میخوام باهاش برم موتور سواری قربون پسر قهرمانم برم
اینم یه عکس دیگه از جیگر طلای مامان
قربون اون صورت خندونت بشم قضیه این چتره هم اینطوری شروع شد
: 9 عید عمه نازی وشوهر عمه بابایی (عمو سعید)اومدن خونمون از اونجایی که کرج بارندگی بود همراه خودشون چتر اورده بودن از اون لحظه شما عاشق این چتره شدی وهی به عمو سعید میگفتی عمو کجا میخوای بری ؟عمو هم میگفت: میخوام برم کرج شما هم میگفتی نه نرو چتر رو نبر خلاصه هی رفتی اومدی وحرفت رو تکرار کردی وای امان از اون روزی که چیزی رو بخوای میزنی رو دور رپید ودیگه استوپ هم نداری .اینقدر گفتی که دیگه وقتی به عمو میگفتی کجا میخوای بری؟ میگفت: میخوام برم کرج ولی چتر رو نمیبرم خلاصه از اونجایی که شما خیلی شیرینی وهمه دوست دارن عمو وعمه این چتر رو به شما هدیه دادن واز اون روز این چتره شده مونس شما تو خونه که همش داری باهاش بازی میکنی شب هم موقع خواب میاری بالای سرت بازش میکنی تا خوابت ببره اینم عکسها وفیگورهاییه که باهاش گرفتی شازده کوچولو
فدای اون چشمهای نازت بشم
وای اخمتو بخورم هلوی مامان
قربون اون نگاه های شیرینت که به دنیایی می ارزه
وای عروسک ترسیده که نکنه یهو چتر بخور تو صورت نازنینش