طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

طاها و شیرین کاری هاش

1390/4/11 19:24
نویسنده : مامان طاها
347 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلا م میخوام امروز یکم از کارهای طاها بنویسم پسر گلم عاشق بازی با لوازم خونه اس الان که دارم اینو مینویسم داره با گوشی آیفون بازی میکنه سرگرمیش گوشی تلفن.سطل برنج.موبایل.کنترلها.فندک.اچارپیچ گوشتی بابایی.نمکدان .کاسه قابلمه های مامانی.مامان از صبح که بیدار میشه تا شب کلی با تو سروکله میزنه من از دست تو کلی چیزها رو اینور واونور میچپونم مخصوصا بالای یخچال که دیگه شده بازار سید اسماعیل خلاصه با هرچیزی جز اسباب بازی های خودش بازی میکنه آخه از لوازم خونه بیشتر لذت میبری فکر کنم یه روزی بتونی جای انیشتین یا ادیسون رو بگیری اخه خیلی باهوشی وخیلی هم میفهمی قربون اون مغز کوچولوت بشم اما وقتی هم با اسباب بازی هاش بازی میکنه مهندس کوچولوی مامان همه رو خراب میکنه وجالب اینجاست که میاد منو میزنه میگه دودوست کن منظورش همون درسته خدا به دادم برسه اگر درست نشه یه کتک مشتی میخورم کتک هاش شامل بوکس وچک و لگد و مو کشیدن میشه الاهی قربون اون دستهای کوچولوش بشم یکی دیگه از سرگرمی هات کارتونه عزیز دلم ما یه کانال داریم که مثل اسم گل تو اسمش طه و همش کارتون های عربی پخش میکنه به قول مامان مریم بچه ام آخر سر عرب میشه

 

niniweblog.com

پسر گل مامان عاشق لوازم آرایشه دست خودش نیست دوست داره دیگه وقتی لوازم آرایش میبینه همه رو می مالونه بهم میدونی تا حالا کلی سایه شکستی از لاکم خیلی خوشش میاد ضمنا الان داره با پارچ ونمکدون بازی میکنه تنگ ماهی رو اورده میگه ماهی ماهیم میگم نیست میگه مرد میگم اره بازم داره صداش میکنه میگه بیا بیا ماهی خلاصه فسقلی از وقتی خودشو شناخته کلی از لوازم مامان رو شکسته که همش فدای یه تار موی قند عسلم کوچولوی مامان رقصیدن رو خیلی دوست داره با آهنگ بری باخه منصور وآهنگ تهی خیلی جذاب میرقصی چنان سرتو تکون میدی قربونت بشم روپاهاتم خیلی بامزه میرقصی دستا تو که دیگه نگو با هر آهنگی هم مدل خاص همون آهنگ میرقصی وقتی آهنگ میشنوی میگی به دقص تو تلویزیون 1فیلمی پخش میشه به اسم تقدیر یک فرشته اسم بازیگر اصلیش ماریاچیه تو وقتی اون شروع میشه قشنگ می شینی نگاه میکنی وهی میگی ماریچی ماریچی وقتی فیلم بزن بزن نگاه میکنی با صدای بلند میگی مامان کوشت کوشت وقتی چیزی از دست مامان یا هر کس دیگه ای میافته تو سریع با همون زبون شیرینه بچه گونه ات میگی خدایا خدایا ایشاالله خدا همیشه نگهدارت باشهniniweblog.comدیروز وقتی شیطون مامان رفت دستشویی اخه آقا شده دیگه خودش شورتشو در میاره میره دستشویی امادیروز تا رفت دستشویی آب رو باز کردشلنگ روگرفت سمت اتاق شانس آوردم فرش نبود سرامیک رو دستمال کشیدم تا مبادا شاهزادمون سر بخوره مامانی شما خیلی کنجکاوی گاهی اوقات دیگه صبرم سر میاد دعوات میکنم بعدش عذاب وجدان میگیرم ولی گاهی اوقات هم خیلی خوب به حرفم گوش میدی مثلا سفره میبری.جاروبرقی رو واسم میاری.تو ماشین لباسشویی رخت میریزی.کنترل ها رو میاری .اما بالعکسشم هست وای امان از اون موقع که در فریزر رو باز میکنی و بستنی میخوای تو عاشق خنکی هستی میری خودتو می چسبونی به فریزر میگی یخ یخ

 

niniweblog.com

مامان عاشق اون موهای فرفریته یکبار واست صافش کردم وقتی ازت عکس گرفتم فهمیدم با موهای فر خیلی بامزه تری قربون اون چشمات بشم مخصوصا اون موقع که زیر چشمی نگاهم میکنی راستی عمه ومامان مریم هم این نگاهاتو دوست دارن قبلنا بیشتر با عمه بودی اما از تاریخ 27خرداد که رفتن شمال دیگه کمتر میبینیشون تو واسه عمه مثل یه برادر کوچولو می مونی این قدراین بیچاره رو کتک میزنی که خدا میدونه1بار نصف شب خواب بودیم عمه چنان دادی زد که نگو آقازاده ما همش با پاش میزده تو دل عمه {عمه جان اخه مگه مجبوری پیش من بخوابی}

niniweblog.comniniweblog.com

به قول عمه لنگولوگش کردی میدونی مامانی شما خیلی بد خوابی البته ارثیه به عمت رفتی همش هم میری رو سرامیک میخوابی پتو که دیگه نگو ازش متنفری شب سر جات میخوابونمت صبح دم در پیدات میکنم نصف شب که بیدار میشی میگی شیر شیر شیر رو خیلی دوست داری روزی 1لیتر رو میخوری فدات شم بخور تا استخوانهات رشد کنن از غذاها املت وماکارانی خیلی دوست داری سیب زمینی رو هم دوست داری خلاصه همه چی میخوری

niniweblog.com

 

niniweblog.com

جمعه هفته پیش ناهار ماکارانی درست کرده بودم واست ریختم تو بشقابت که خودت بخوری از تو بشقابت میریختم توی قاشق تا خودم هم بهت بدم تا سیربشی کم کم داشت تمام میشد به بابا گفتی: بابا تموم منه یعنی دست نزنید ماله منه تموم می شه بابا دوباره واست ریخت گفتی: سس ببیز وقتی سس زد من همش زدم تو گریه کردی گفتی سس بابا گفت: همین الان واست ریختم من گفتم همش زدم بابا گفت: اذیت نکن بچه ام رو آخه میدونی تو لوس باباتی اون هر چی بخوای واست میخره با اون تن خسته اش که صبح تا شب کار میکنه بازم شب که میاد با تو بازی میکنه وشکایتی نداره اینا رو واست مینویسم تا بدونی چقدر واسه بزرگ کردنت زحمت کشیدیم پس تو هم سعی کن وقتی بزرگ شدی قدردان زحمات پدرت باشی پسر گلم

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

shima
8 تیر 90 16:12
آخ چقدر بامزه است این پسر مخصوصا تیکه ای که عمه جونشو میزد تو خواب حرفایی که میزنه خیلی نازه مخصوصا کوشت کوشت
nafasemaman
10 تیر 90 23:29
الاهی این طه جون چقده شیتونه نازیییییییییخدا حفظش کنه