طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

سفارش طاطایی

پسر گلم عزیز دلم قربون اون قد وبالای خوشگلت بشم الان یه چند وقتیه که هر چیزی دلت میخواد به بابایی میگی واست بخره یه مدته که همش سفارش تفنگ میدی با اینکه داری بازم دلت تفنگ میخواد صبح که بابایی رو می بوسی وخداحافظی میکنی میگی بابا شب واسم تفنگ وپاستیل بخر من بخورم اینم بگم که هیچ وقت راضی نمیشی یه دونه از پاستیل هاتو کس دیگه ای بخوره چون واقعا دوست داری نوش جونت چشمون سیاهم اینم عکس تفنگیه که وقتی بابا بعد از ایام عید رفت سر کار اولین شب یعنی 14 فروردین واست خرید که خیلی خوشحال شدی                پلیس مامان  حرف دل طاها......... ممنونم بابا...
3 ارديبهشت 1391

اولین عکسهای سال 1391

طاها وسفره هفت سین آخرین خواب خوش سال 90   زائر کوچولوی پهنه کلا طاها در پارک شهید زارع موش کوچولوی خونمون   شکا رچی کوچولو شیطونک خندونم   عروسک زیبای مامان خوش خنده مامان کوشمولوی خوشمزه اینجا هم بابای گلم موهامو کوتاه کرده وای چه خوشگل وخوردنی شدم  عزیز دلم و  آقاخرسه قربون ریختت بشم مامانی فدای اون نگاهات بشم عروسکم وای توپ بازی چه حالی داد اسب سواری هم مزه داد   قربون اون صورت گردت بشم مامانی   ...
3 ارديبهشت 1391

عیدت مبارک بهترینم

با سلام و تبریک بهاروسال نو(البته با  یه کم تاخیر) پسر گلم، طاهای پاکم،مرد کوچولوی دوست داشتنی من سومین بهار عمرت مبارک نفس مامانی امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و شادی در انتظارت باشه.امسال اولین سالیه که عید برای عزیز دلم مفهوم پیدا کرده بود تازه متوجه تغییر و تحولات اطرافش شده بود تازه مفهوم سفره هفت سین و به قول خودش ماهی خانم و تخم مرغ  رنگی رودرک کرده بود و چقدر براش جذاب و زیبا بود و با چه ذوقی به من می گفت مامان می خوام تخم مرغ رنگ کنم ابرنگ هام رو بیار تا واست رنگشون کنم وچقدر آقا تر ودوست داشتنی تر شده  خلاصه مامانی یه روز میام ویه پست در مورد شیرین زبونی ...
2 ارديبهشت 1391

عذرخواهی مادرانه

سلام عزیز دلم عیدت مبارک البته با کلی تاخیر. خیلی وقته که نتونستم بیام و وبت رو به روز کنم همش هم تقصیر این سرعت بسیار پایین اینترنتمونه گاهی اوقات که اصلا بالا نمیاد از طرفی هم شما اینقدر شیرین وخوردنی شدی که دلم نمیاد وقتی رو که میشه با تو سر کرد پای اینترنت بذارم خیلی نسبت به قبل شیرین زبون تر وآقا تر شدی خیلی به مامان کمک میکنی وبیشتر با اسباب بازیهات سرگرمی. خلاصه خیلی خوردنی و ملوس شدی دلم میخواد همش باهات بازی کنم الان هم که دارم مینویسم داری با من تفنگ بازی میکنی خیلی دلم می خواد بیام واست از اتفاقهایی که افتاده بنویسم ولی کو وقت کافی. از دستم ناراحت نشو بالاخره میام وتمام شیرین کاری ها وبامزه گیهات رو مینویسم قند عسلم. الاهی قربون...
20 فروردين 1391