طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

تولدت مبارک عروسک قشنگم

1388/4/22 1388/4/22 عزيز دلم ماماني بالاخره بعد از كلي تاخير اومدم تا عكساي تولدتو بزارم  اول از همه بگم چون داداشیت تو بیمارستان بستری بود نتونستیم واست یه جشن درست وحسابی بگیریم فقط خودم بودم وخودتو بابایی گلت ایشاالله سال دیگه جشن تولد 2تا گل پسرام رو با هم میگیرم. تولدتولد تولدت مبارک بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی هورااااا پسرم 3 ساله شد. طاهای عزيزم،عروسک کوچولوم  ،عشقم، اميدم، نفسم، زيبای من، بهترینم، قشنگترينم، هستيه مامان وبابا بیست ودوم تیر ماه سالروزتولدت مبارك آرزوم اينه كه بهترین وقشنگترین های دنيا مال تو باشه و هر گزندی هر چند ناچیز از وجود نازنينت دور باشه و هميشه زير سايه ي خد...
14 آذر 1391

طاها بزرگ میشود

سلام عزیز دلم قربون اون صورتت بشم که اینقدر لاغر وقد بلند شدی نمی دونم ولی احساس میکنم از وقتی داداشیت به دنیا اومد شما خیلی لاغر شدی میدونم که از درون غصه میخوری و به روی خودت نمیاری اما عزیزم اینو بدون که عشق اول من پسربزرگ من فقط فقط تویی ویه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم عاشقتم پسر نازنینم تو تمام زندگی منی  اینم چند تا عکس از گل پسر قشنگم که دیگه واسه خودش مردی شده ...
5 آبان 1391

روزهایی که گذشت.................سد لار

سلام عروسک قشنگم الان که من دارم واست مینویسم شما مثل یه فرشته کوچولو وناز لالا کردی امروز میخوام خاطره یه روز قشنگ رو واست ثبت کنم ما روز ١٩ خرداد ٩١ به اتفاق ٢تا از دوستهای بابایی به همراه خانوادشون برای تفریح به سد لار رفتیم صبح ساعت ٩راه افتادیم وبرای ناهار اونجا بودیم روز خوبی بود خوش گذشت اینم عکس هاش این عکس رو ساعت ٨صبح وقتی آماده شدی ازت گرفتم قربون اون صورت گرد وتپلیت بشم عسلکم این ٢تا عکس رو هم به زور ازت گرفتم چون اصلا به دوربین نگاه نمیکردی وهمش سرگرم بازی با لنسر بابایی بودی از اول تا وقتی برگشتیم تو دستت بود  وجرات هم نداشتیم ازت بگیریم چون باجیغ وداد  حرفت رو پیش میبردی قربون پسر ماه...
5 آبان 1391

اولین مسافرت تابستونی سال 91

  سلام وصد سلام به روی ماه پسر گلم عزیزم این بار هم میخوام یکی دیگه از خاطرات قشنگت رو تو تقویم زندگیت ثبت کنم البته بازم باکمی تاخیر مامانی من سعی میکنم این پست روخیلی مختصر ومفید واست بنویسم عروسک قشنگم.  ما روز 11/3/91 ساعت 5بعداظهر روز پنج شنبه به سمت ساری حرکت کردیم وبا ترافیک سنگینی که توجاده بود ساعت 12 شب رسیدیم ساری مامان مریم جون واسمون آبگوشت بار گذاشته بودن وای که چه چسبید دستشون درد نکنه ما تا 15 خرداد ساری بودیم ودوشنبه آخر شب راهی تهران شدیم سفر خوبی بود خیلی خوش گذشت نه صبر کن هنوز تمام نشده تازه میخوام از خوشگذرونی هامون واست بگم گلکم.   خلاصه..................................   فردا ظ...
16 مهر 1391

عکسهای عروسکم

سلام عروسکم امروز می خوام چند تا دونه از عکسهای قدیمیتو واست بذارم وای که چقدر جیگری عزیزم . این عکس مال دورانیه که موهای نازنینت فرفری وبلند بود. اینجا هم خونه عمه بابایی عمه نازیه که بعد از کلی بازی ساعت 2 شب روی مبل خوابت برد البته دوست نداشتی بخوابی عمو سعید بهت گفت برو تو بغل مامانیت بخواب و از اونجایی که شما کمی از عمو سعید حساب میبری اومدی وبعد ازگذشت 3دقیقه فورا خوابت برد آخه خیلی خسته بودی گلم .وای که چه ناز خوابیدی وقتی می خوابی مثل فرشته ها میشی واگر کسی از شیطنت هات خبر نداشته باشه میگه آخی این بچه چقدر آرومه. قربونت برم کوچولوی من که مثل فرشته ها خوابیدی. این دوتا عکس هم مال...
14 مهر 1391

کتابهای گل پسرم

سلام عشقم امروز میخوام کتابهایی رو که واست می خریم اینجا ثبت کنم تا وقتی بزرگ شدی با دیدنشون دوباره به یاد روزهای شیرین کودکیت بیافتی و برای چند لحظه در دوران کودکیت سیر کنی به امید آنروز  این ٣ تا کتاب زیبا رو بابایی در تاریخ ٢/٥/٩١ واسه گل پسرش هدیه گرفت (دست گلت درد نکنه بابایی مهربونم) این ٣تا کتاب قشنگ رو هم عمه گیتی جون در تاریخ ١٩/٥/٩١ واسه برادر زاده عزیزش هدیه گرفتن البته طاها جون رو هم همراه خودش برده بود به کتاب فروشی.ممنون عمه جونم.   این کتاب رو هم مامان مریم جون در تاریخ٢٧/٥/٩١ واسه طاها جون هدیه گرفتن وشب هم موقع خواب واسه نوه عزیزشون خوندنش. (دست گلت درد نکنه مامانی عزیزم) ...
11 مهر 1391

روزهایی که گذشت.................من عاشق آب بازیم

سلام عسل مامان خوبی قربون شیطون بلای خودم برم که الان لا لا کردی عاشقتم پسرگلم  عزیز دلم ببخشید که خیلی وقته وبلاگت رو به روز نکردم اما امروز اومدم تا خاطرات گذشته ات را برات بنویسم وعکسهاتو بذارم آخه این مدت خیلی درگیر بودم این عکسهایی که میبینی رو تو ماه خرداد وقتی که باردار بودم ازت گرفتم قربون این هیکل ورزشکاریت بشم گذاشتمت تو ظرفشویی یکم آّب بازی کردیم ولی بیرون آوردنت خیلی سخت بود آخه تو از آب بازی سیر نمیشی گلم شما عاشق آب وآب بازی هستی همیشه هر وقت چشم منو دور میبینی میری تو دستشویی ومشغول آب بازی میشی جدیدا هم که یاد گرفتی لباسهاتو در میاری ومیری میشوری خلاصه خیلی شیطون شدی خوشگل مامان راستی اینجا بابایی موه...
10 مهر 1391

وبلاگ داداشیم

سلام دوست جونهای مهربونم این آدرس وبلاگ داداش کوچولوی منه خوشحال میشم دیدن فرمایید http://shahzadekocholooo.niniweblog.com ...
28 ارديبهشت 1391

عکسهای نور چشمی خونمون

سلام عزیز دلم امروز هم اومدم تا چند تا دونه از عکسهای خوشگلت رو واست بذارم آخه شاید یه مدت نتونم بیام وبت رو به روز کنم امروز رو غنیمت دونستم واز فرصت استفاده کردم تا عکسهای جیگر طلایی رو ثبت کنم   اینجا کلاه موتور بابایی رو گذاشتی سرت وخیلی دوست داری بری باهاش موتور سواری کنی ولی میدونی خیلی واسه سرت بزرگ وسنگینه من هم واسه اینکه سر کوچولوت درد نگیره بهت گفتم تو کلاه  مار داره اگر بذاری سرت میخوردت تو هم ترسیدی وگفتی بذار بالا یخچال بخوابه هر شب هم که بابایی میاد ازش میپرسی چرا کلاهت رو نیاوردی بعد از جواب بابا بهش میگی فردا شب بیارییا من میخوام باهاش برم موتور سواری قربون پسر قهرمانم برم اینم یه عکس دیگه از جیگ...
13 ارديبهشت 1391

هدایای طاها جون

سلام جیگر مامان همه بود ونبودم امروز اومدم تا هدایایی رو که تو این چند وقته هدیه گرفتی رو واست بذارم بوووووووووووووووووووووووووووووس این گیتار زیبا رو مامان مریم جون واست خریده قربونت بشم این تفنگ وعینک زیبا رو هم دوست خانوادگیمون آقا صدیقی بهت هدیه دادند این حیوانات زیبا وتفنگ قشنگ رو هم عمه خانم خوشگلت واست کادو خریدن این اسکوتر زیباو کلاه رو هم شوهر عمه بابایی عمو سعید بهت هدیه دادند حرف دل طاها جون: دست شما درد نکنه خیلی خیلی ممنونم  البته پسر گلم همیشه هر چیزی از کسی میگیره تشکر میکنه              قربون این پسم...
10 ارديبهشت 1391