مسافرت وتولد طاطایی
سلام خوشگلک خودم حالت چطوره جیگری امشب اومدم تا واست از اتفاقات هفته گذشته بنویسم راستی الان که من دارم مینویسم شما وداداشی گلت در خواب نازید آخه قبل از خواب بردمتون حمام والان مثل دوتا فرشتهناز نازی لالا کردید قربونتون برم
هفته پیش سه شنبه شب بعد از خوردن شام هی به بابایی گفتی بابا کی میریم شمال چندتا شب دیگه بخوابم میریم بابایی هم یکدفعه رو به من کرد وگفت میخوای فردا سرکار نرم همین امشب بریم شمال منم که بدم نمی یومد بریم مسافرت ویه آب وهوایی عوض کنیم گفتم خیلی خوب میشه بابایی هم گفت پس تا نیم ساعت دیگه تو پارکینگ باشید خودش هم رفت تا ماشین رو آماده کنه منم خیلی سریع وسایل ولباسهامون رو جمع کردم فکر کنم ساعت نزدیک ١٢ بود که راه افتادیم بیشتر مسیر رو شما بیدار بودید وسط راه ایستادیم وآش خوردیم آخه این پسملی عاشق غذاهای آبکیه بعد از صرف آش وبه لطف خدا شما کمی خوابیدی ساعت حدود٤ بود که رسیدیم خونه مامانی عمه از سر شب تاوقتی که ما رسیدیم خونشون بیدار بود
(البته عمه عادت داره به بیداری )و مرتب با sms مارو چک میکرد که کجاییم آخه دلش حسابی واسه این دوتا وروجک تنگ شده بود وقتی هم که رسیدیم شما وداداشیت تا ساعت 7 صبح بیدار بودید ولی مامانی حسابی خوابش میومد آخه من اصلا تو ماشین خوابم نمیبره خیلی دلم میخواست شما دوتا شیطونک بخوابید تا منم یه چرتی بزنم بالاخره ساعت 7صبح همگی لالا کردیم وساعت 12 از صدای اهورا بیدار شدم طاطایی مامان هم بیدار شد ومشغول شیطنت بعد از ناهار هم سرتون با اسباب بازیهای عمه گرم بود
فدای این داداشی مهربون بشم من
بعداظهر بابایی واسه دیدن دوستاش رفت قائمشهر ساعت 9 شب بود که بابایی اومد خونه وقرار شد که بریم خونه عمه گلبهار عمه گیتی رو هم با خودمون بردیم وقتی رسیدیم خونه عمه گلبهار عشق مامان از زور خستگی تو ماشین خوابش برده بود بابا بغلت کرد وآوردت بالا وگذاشتت رو مبل یه نیم ساعتی پیش عمه وعمو مسعود نشستیم طاطایی مامان هم همش تو خجالتش فرو رفته بود واصلا با کسی حرف نزد آخه مست خواب بود بچم. عمه گلبهار هم کلی قربون صدقه اش رفت اما بازم یخش آب نشد بعد از خونه عمه قرار شد بریم خونه عمو سالار اما عمو اینا خودشون رفته بودن خونه خواهر خاله زینب واسه همین ما رو هم به اونجا دعوت کردن عمو اومده بود سر خیابون ایستاده بود تا مابرسیم وبا هم بریم خونه باجناقش خیلی بهت خوش گذشت کلی با دختر عموت ودختر خاله اش بازی کردی وخواب از سرت پرید وحسابی یخت آب شدیک ساعت هم اونجا بودیم ودور هم گل گفتیم و گل شنفتیم
بعد از خداحافظی چون هنوز شام نخورده بودیم رفتیم رستوران و اکبر جوجه سفارش دادیم اما اصلا غذاش مال نبود خیلی خشک بود البته پیش عمو اینا که بودیم آش ترش خورده بودیم خواهرخاله زینب درست کرده بود که خیلی خوشمزه بود .بعد از شام هم برگشتیم خونه واز فرط خستگی همگی لالا کردیم.
پنج شنبه هم قرار آتلیه داشتیم ساعت 4 به همراه مامان مریم وبابایی رفتیم آتلیه تا از دوتا دسته گلهام عکس بگیریم وقتی رسیدیم آتلیه خیلی خوشت اومد همش مشغول بازی با عروسکها بودی مخصوصا از این آقا ببره خیلی خوشت اومده بود این عکس رو خودم ازت گرفتم
اصولا شما از هر چیزی زود خسته میشی اما فکر کنم اونروز تمام تلاشت رو کردی تا با آقای عکاس همکاری کنی اما گاهی اوقات هم کم وبیش نق میزدی قربون اون شکل ماهت برم بعد از گرفتن عکسها هم برگشتیم خونه مامانی قرار بود جمعه شب هم واسه وروجک خونمون جشن تولد بگیریم.
ساعت 8 شب با بابا ممی رفتی وخروس خریدی تا قربونیش کنیم این پسره نترس خودش تنهایی خروس رو تا خونه بغلش کرد وآورد مامانی من خیلی ازپرنده ها خوشم نمیاد یعنی حسابی چندشم میشه بهشون دست نمیزنم از خروس هم که تو بچگی هام خاطره خیلی بدی دارم واسه همین ازش میترسم ولی خوشحالم که تو از هیچی نمیترسی وحسابی شجاعی. تازه شیطنتت گل کرده بود وگفتی مامان بندازم تو جونت بترسی منم یه داد سرت زدم و فرستادمت تو حیاط قربون این پسر قویم بشم .
شیطنت از چشم سیات میریزه
بابایی هم آخرشب با دوستاش رفتن ماهیگیری ما هم بعد از خوردن شام به همراه بابا ممی و مامانی وعمه رفتیم دریا یه یک ساعتی هم دریا بودیم دریا خیلی باد داشت وطوفانی بود عروسک مامان یه کوچولو سردش شد وما هم زود برگشتیم خونه تو محوطه ساحل یه غرفه فرهنگی گذاشته بودن که از اونجا واست یه سی دی بازی خریدم
که خیلی خوشت اومد وگفتی همین الان برگردیم تهران تا من بازی کنم جوجه بازیگوش من آخر شب هم از زور خستگی تو ماشین خوابت برد وتا صبح خوابیدی
تولد تولد تولدت مبارک
جمعه بعداظهر هم با هم به همراه بابا ممی وداداشیت رفتیم شیرینی فروشی پاسارگاد تو ساری واست کیک وشمع وکلاه وبادکنک خریدم
وقتی اومدیم خونه عمو اینا اومده بودن بعد هم خاله مهری و آقا ایلیا اومدن عمو هم ارگش رو آورده بود و واسمون اهنگ زد گل پسر مامان هم بلندگو رو گرفت ومشغول خوندن شعر جدید منصور شد آخه از این آهنگ خیلی خوشت میاد (دلم خوشه خوشه به تو عزیزم)فدای اون صدای قشنگت بشم
شب قشنگی بود شما ومریم تا کادوهاتون رو دیدید ذوق زده شدید وهمش دوست داشتید کادوهاتون رو باز کنید تا ازتون غافل میشدیم داشتید کاغذ کادوها رو پاره میکردید اصلا کل تولد رو واسه خاطر کادوهاش دوست داری وای من که مامانتم دوست داشتم کادوهارو هر چه زودتر باز کنم چه برسه به توی وروجک.
بعد از گرفتن عکس وفوت کردن شمع کیک رو بریدی وکادوهاتو باز کردی اما از بس ذوق کادوها رو داشتی ومشغول بازی بودی کیک نخوردی خداییش هم کیکت خیلی خوشمزه وتازه بودبعد از خوردن شام که یه جوجه کباب آبدار به سبک بابایی بود قرار شد به سمت تهران راه بیوفتیم تا بابایی کمی استراحت کنه وصبح بتونه بره سرکار .یه دفعه یادت افتاد که کیک نخوردی مامان مریم هم واست ریخت تو ظرف تا نشستی تو ماشین بخوری اما شما همش رو تو خونه تموم کردی وبه نشستن توی ماشین نرسید فدای اون شکمت بشم که عاشق شیرینی جاتی.بعد از جمع کردن وسایلمون از همه خدا حافظی کردیم وراهی جاده شدیم شما وداداشیت هم کل مسیر رو خواب بودید
اینم از عکسها وکادوهای زیبات دست همگیتون درد نکنه
اینم کیک خوشمزه تولد 4 سالگیت
مریم و طاهای عزیزم
هدیه مامانی وبابایی
هدیه مامان مریم وبابا ممی
هدیه خاله مهری وایلیا
هدیه عمه گیتی جووون
هدیه خاله پانی دوست مامان مریم
هدیه عمو جون وخاله زینب هم وجه نقد
بودکه دستشون درد نکنه
ممنون ازهمگیتون دست گلتون درد نکنه