بدویید بریم باغ وحش
سلام عروسک شیطون مامان حالت چطوره فسقلی وروجک من امروز میخوام از روزی که رفتیم باغ وحش پارک ارم واست بنویسم ١١ شهریور بود بابایی گفت میخواد ببرتمون باغ وحش خیلی خوشحال شدی آخه خیلی وقت بود دلت میخواست بری اما هر دفعه یه اتفاقی می افتاد ونمیشد که بریم وقتی رسیدیم اول از شما وداداشيت عكس گرفتيم
بعد رفتیم سراغ اقا خرسه یه کم ترسیدی ورفتی بغل بابایی اخه جلوی قفسش باز بود وشما فکر میکردی الانه که بیاد وتو وروجک مامان رو یه لقمه چپ کنه اما وقتی تو بغل بابا رفتی یه احساس امنیتی وجودت رو گرفت که ترست کمتر شد بابايي واسه اقا خرسه سوت زد اقا خرسه هم اومد وجلوي قفسش ايستاد ماهم چند تا عكس پرتره خوشگل از ايشون گرفتيم كه واست ميذارم
خلاصه اونجا حیونهای زیادی رو از نزدیک دیدی بیشتر ازهمه از فیلها خوشت اومد از گرگها هم خوشت اومد ولی چون قفسشون بو میداد زیاد استقبال نکردی بعد رفتیم دیدن ماهی ها ومارهایی که توی غار بودن اونجا هم از مارها ترسیدی وهمش تو بغل بابا بودی بعد از دیدن حیوونها رفتی وسوار این آقا الاغه شدی
بعد هم رفتیم کنار استخر توپ تا نفس مامان بره بازی کنه خیلی خوشت اومد طوری که دلت نمیخواست بیای بیرون
دم در هم با این آقا شیره عکس گرفتی
بعد از بازدید از باغ وحش رفتیم خونه مامان نسرین یه ٣ ساعتی هم اونجا بودیم وبعد برگشتیم خونه در اخر هم دست بابایی گلتون درد نکنه که اینقدر به فکر گل پسرهاش ومامانیشون هست مرسی
بابایــــــــی مهربــــــون