یه سفر کوچولو
سلام سلام ستاره از این پسر خوشگلا هیشکی نداره قربونت برم الاهی وای که چقدر تو ماهی عروسک نازنازی فرشته قشنگم پسر خوب ونازم بازم میخوام واسه تو یه خاطره بنویسم.
دوشنبه 25 اذر بعد از خوردن ناهار ساعت 3 از خونه حرکت کردیم به سمت ساری توراه واسه خاطر دل کوچولوی گل پسری کنار جاده ایستادیم وبرف بازی کردیم وعکس گرفتیم
گدوک هم ایستادیم ویه آش خوشمزه خوردیم ساعت 8 شب رسیدیم خونه مامانی صبح با بابا ممی رفتی بیرون وطبق معمول همیشه سک سک خریدی بعداز ناهار هم رفتی زیر زمین با خروس بازی کردی سه شنبه غروب یه سر رفتیم خونه عمو اینا شما ومریم کمی با هم بازی کردید بعد هم برگشتیم خونه مامانی. وبا بابا ممی رفتی زیر زمین وبه قول خودت به خروس شام دادی حسابی با این خروسه سرگرم بودی چهارشنبه هم به همراه عمه ومامانی رفتیم ارایشگاه خاله مهری که اونجا کلی اتیش سوزوندی وکلی با وسایل ارایشگاه خاله بازی کردی قبلش هم با عمه ومامانی رفتی کانون زبان عمه جون وقتی برگشتیم خونه بابایی برای شام جوجه کباب درست کرده بود که دستش درد نکنه بعد از خوردن شام هم راهی جاده شدیم وبرگشتیم تهران فکرکنم این کوتاه ترین سفر ما به ساری بود گل قشنگ مامان