طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

آخ جون عمه ومامانیم دارن میان،............

1390/11/5 17:07
نویسنده : مامان طاها
1,093 بازدید
اشتراک گذاری

 

 سلام خوشگل مامان امروز هم اومدم تا دوباره خاطرات قشنگت رو ثبت کنم خودم میدونم که دیر به دیر میام آخه این روزها خیلی تنبل شدم و البته شما هم با مزه تر وخوردنی تر ویه کوچولو هم شیطونت تر شدی نفسم شنبه اول بهمن ١٣٩٠مامان مریم به همراه عمه گیتی اومدن خونمون درست یه روز بعد از اینکه بابا از شمال برگشت آخه خیلی دلشون واسه گل پسری تنگ شده بود شب ساعت ٨ رسیدن خونمون شما هم کلی از دیدنشون ذوق کردی وکلی عمه جون رو بوسیدی عمه هم واست دوتا هدیه خوشگل آورده بود که عکسش رو میذارم اینجا تا وقتی بزرگ شدی یادت بمونه اون شب هم پیش عمه ومامانی مریم خوابت برد فردا هم عمه ومامانی میخواستن برن خونه عمه بابایی ولی قرار شد فرداش دوباره بیان خونه ما تا من به همراه مامانی برم دکتر واسه نی نی جدیدمون .مامانی اینا که رفتن سه تایی با هم خوابیدم ساعت ٨شب بود که از صدای جلزو ولز بیدار شدم الاااااااهی آره این کار همون بابایی مهربون وآشپز شما بود که داشت اردکی که مامانی واسمون آورده بود رو سرخ میکرد ومی خواست شام درست کنه قربون این بابایی مهربون بشم.بعد از خوردن اون شام جانانه بابایی به طاها گفت اگر هوا سرد نبود الان میرفتیم بیرون طاها هم نامردی نکرد وگفت لباس گرم میپوشم منو دد ببر بابا هم که دیگه رو حرف پسری حرف نمیزنه قبول کرد حاضر که شدیم بابا ازم پرسید حالاکجا بریم منم گفتم هر جا که شما بگی گفت بریم خونه مامانت گفتم بریم وبعد از تماس با مامان نسرین قرار شد که بریم خونشون وقتی رسیدیم شما کلی غریبی کردی واز دایی ترسیدی اینقدر باهات سر وکله زدم تا یخت آب شد وبعد کلی با باباسیاووش دالی بازی کردی شله زرد هم خوردی با فندک آشپزخونه هم کلی بازی کردی آخه وقتی صدا میداد کلی میخندیدی وخوشت اومده بود مامان قربون خنده هات بشه مامانی هم یه نذری خورشت قیمه داد تا ببریم خونه بعد ازیک ساعت برگشتیم خونه بهم گفتی من غذا می خوام ورفتی کیفم رو آوردی وگفتی غذا بده  قربون اون دل گشنت بشم خلاصه بعداز غذا دادن به شما خوابیدم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 فردا هم واسه ناهار لوبیا پلو درست کردم چون صبحانه دیر خوردیم ساعت ٣ بهت ناهار دادم٠ چهار ونیم هم مامانی وعمه اومدن ومن هم شما رو خوابوندم وگذاشتمت پیش عمه وبا مامانی رفتیم دکتر جزئیات دکتر رفتن رو میذارم تو وبلاگ نی نی آیندمون اگر دوست داشتی برو اونجا بخون بعد از برگشت از مطب دکتر با مامانی رفتیم یه مرغ خریدیم تا من برای شما وعمه که خیلی هوس سوپ شیر کرده بود سوپ بپزم مامانی منو رسوند خونه بعد هم خودش که شام خونه دوستش قرار داشت رفت اونجا طفلکی به خاطر شلوغی مطب خیلی دیرش شده بود (مامانی ازت ممنونم که به خاطر من تحمل کردی) آخر شب هم شما کلی با عمه بازی کردی تا بالاخره خوابت برد عزیز دلم

فردا صبح هم مامانی اینا بعد از خوردن صبحانه راهی ساری شدند بابا هم مامانی اینا رو تا متروی ولیعصر رسوند بعد هم زود برگشت خونه وبا شما بازی کرد تا من اتاق خواب رو که کلی بهمش ریخته بودی رو تمیز کردم خلاصه این بود خاطرات شما به همراه عمه ومامانیت               

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

اینم عکس هدیه هایی که عمه جون زحمت کشیدن وبرای شما آوردن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ازاده
11 بهمن 90 10:27
وای چه جالب منم اهل ساری ام شما هم ساروی هستین
مامان ازاده
12 بهمن 90 12:23
ما فعلا قائم شهریم اما ساری که بودیم شهرک آب بودیم خدا بخواد دوباره برمیگردیم ساری