طاها وشهرزاد قصه گو
سلام عروسک نازنینم چطوری پسر باسواد وباهوش من
عزیزم٢٢ اردیبهشت ٤٦ ماهگرد زندگی شما بود که انشالله مبارکت باشه قند عسلم
اونشب بابایی بدون اینکه من چیزی بهش بگم واسم مجله شهرزاد رو خریده بود قبلا تبلیغش رو فقط تو نی نی وبلاگ دیده بودم فکر نمیکردم که اینقدر مطالب جذابی داشته باشه بیشتر مطالبش اموزنده بود خیلی خوشم اومد وبه بابایی گفتم از این به بعد این مجله رو ماه به ماه برام بگیره
بعداظهربود مشغول خوندن مجله شدم تلفن زنگ زد وقتی صحبتم با تلفن تموم شد دیدم گل پسری مجله به دست دراز کشیده وداره صفحاتشو ورق میزنه تعجب کردم آخه همیشه عادت داشت مجلات منو پاره کنه اما این بار خبری از خشونت نبود خیلی خوشم اومد که این مجله تونسته اینطوری توجه نفس مامان رو به خودش جلب کنه داشت به عکسهای صفحه کدوم اسباب بازیهای برای کدوم بچه نگاه میکرد وازم خواست که اون گاو موزیکالی رو که دیده بود واسش بخرم
همینطور که ورق میزد به قسمت فرفره رسید ازم خواست که داستان آنی رو واسش بخونم منم براش خوندم خیلی خوشش اومد. بعد قصه آدرین رو براش خوندم که خیلی با حوصله نشست وتوجه کرد البته بعد از خوندن قصه ها کلی ازم سوالهای رنگارنگ پرسید بعد هم بازی اختلافها رو با کلی هیجان بازی کردیم خلاصه عصر خوبی بود با شهرزاد
این عکسها هم شکار لحظاتیه که شماپسر نازنینم با شهرزاد تنها بودی وداشتی تو صفحاتش دنبال کلمه هایی میگشتی که میتونستی بخونی وهر وقت چیزی پیدا میکردی با کلی ذوق به مامان نشون میداد ی ومامانی هم کلی قربون صدقه ات میرفت