یه روز خوش یمن
سلام وروجکم قربونت برم امروز اومدم تا از اتفاقات دیروز وامروز واست بنویسم وای دیروز که تولد گل پسرم بود خیلی روز خوش یمنی بود آخه بالاخره بابایی ماشین خرید واز این به بعد با ماشین خودمون میریم صفا سیتی هوررراااااااااااااا
همسرعزیزم قربونت برم مبارکت باشه انشالله همیشه به گردش وتفریح
جیگر مامان فدای اون چشمات بشم که اینقدر روز تولدت واسمون خوش یمن بود درسته واست تولد نگرفتیم
(اماواست میگیریم ناراحت نشو قند عسلم) ولی خیلی روز خوبی بود بهتر از همه اینکه دیگه بابایی فکرش آزاد شد ودیگه استرسش از بین رفت خدایا شکرت که صدامو شنیدی وجوابمو دادی ممنــــــــــــــــــــــــــــــــونتــــــــــــــــــــــــم خدای من .
ایمان دارم که قشنگترین عشق،
نگاه مهربان خداوند به بندگانش است
شب که بابایی اومد خونه واسه گل پسرش یه تفنگ خوشگل هدیه گرفته بود آخه پسریم عاشق تفنگه
امروز هم با مامان مریم هماهنگ کردم وقرار شد پنج شنبه بریم ساری وجمعه واسه نفسم تولد بگیریم الان هم که من دارم واست مینویسم شما رو با کلی مکافات خوابوندم تا بتونم بیام و واست بنویسم داداشی گلت هم لالا کرده شما هم کلی سر من غر زدی که خوابم نمیاد منو به زور نخوابون آخر سر هم زدی سر تفنگت رو شکستی وکلی واسش اشک ریختی آخه دیشب که تفنگ رو هدیه گرفتی گفتی دیگه مواظب تفنگم هستم تا نشکنه اما بیچاره تفنگه سر لوله اش زیر پاهای استوار شما شکسته شد البته ناراحت نباش با یه چسب قطره ای واست حلش میکنم دردونه من
یک ساعت پیش هم بابایی واسه اهورا صندلی خودرو خرید شما هم همش به من میگی من رو این میشینم اهورا کمربند ببنده این صندلی خوشگله باید مال من باشه فعلا در صدد اینم که راضیت کنم رو صندلی عقب ماشین بشینی وکمربندت رو ببندی امید دارم که پسرم خیلی عاقله وبه حرف مامانیش گوش میده قربون این گل پسر حرف گوش کنم برم یه عالمه بوس واسه عزیز دردونه خودم