طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

روزمره گیهای طاها جونم

1392/11/10 18:07
نویسنده : مامان طاها
462 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیز دردونم ستاره آسمونم ای ماه کهکشونم  امیدوارم خوب باشی مهربونم  ماچ

امروز اومدم تا یکم از روزمرگیهات واست بگم خب صبح که از خواب بیدار میشی اول از همه میری سراغ بلدرچینات وحسابی اونا رو میچلونی بعد از خوردن صبحانه همش نق میزنی که حوصلم سر رفته فدای اون حوصلت بشم میری یه سی دی میاری ویه چند دقیقه ای نگاه میکنی وسرگرمی ولی زود دوباره خسته میشی منم مجبور میشم باهات بازی کنم تا گریه نکنی و اشکهای خوشگلت نیاد پایین. گاهی اوقات کلمه بازی میکنیم ولی بازم زود خسته میشه اما خدا روشکر خیلی هوشت عالیه والان فقط مرحله آخر تراشه های الماست مونده که تموم بشه و حسابی باسواد بشی الان چند روزه به تقلید از کارتون باب اسفنجی من پاتریک میشم وتو باب اسفنجی میشی وکلی با هم بازی میکنیم وصدای اونا رو تقلید میکنیم از خنده غش میکنی وخیلی خوشت میاد گاهی اوقات هم نمایش عروسکی بازی میکنیم که خیلی دوستش داری دیروز به سرم زد که چطوری سرگرمت کنم تا بتونم به کارام برسم با چادر واست تاب درست کردم که خیلی حال کردی وبهم گفتی تو بهترین مامان دنیایی وکلی ماچم کردی قربون شکل ماهت بشم این قشنگترین کلمه ای بود که بهم گفتی*خلاصه بیشتر اوقات رو با تاب سرگرمی*

 بابایی بهت قول داده واست یه تاب خوشگل بخره. دیروز بعدازظهر دیدم صدای اهورا نمیاد اخه هر وقت اهورا ساکت میشه یعنی داره یه جایی یه شیطونی بزرگ میکنه اما نه وای قربونتون برم اومدم دیدم طاهای من اهورا رو گذاشته رو پاشو داره میخوابونتش اما از اونجایی که اهورا خیلی بلا وشیطونه تا شیرش رو خورد فرار کرد واز خواب خبری نبود.

 بعد هم با هم یه کشتی کوچولو گرفتید وحسابی خندیدید قربون خنده های شیرینتون

 بعداظهرها هم همش حوصله گل پسری سر میره اصولا زمانی که مامان باهاش بازی نکنه حوصلش در حال سر رفتنه وای از دست این حوصله دیروز بهت گفتم طاها بیا برو تو حمام آب بازی کن چند تا از عروسک‌ها رو هم بهت دادم تا سرگرم بشی بعد از چند دقیقه یاد گواش هات افتادم دوتا از رنگهاش رو بهت دادم تا تو حمام واسه خودت رنگ بازی کنی بعد از یک ربع که اومدم سراغت دیدم داری حمام رو تمیز میکنی آخه بهت گفته بودم بعد از بازیت حمام رو تمیز کن تو هم گفتی اوفـــــــــــــــــــــ مامان خسته شدم اینقدر تمیز کاری کردم واسم حوله بیار قربون این تمیزکردن بشم من. ضمنا حالادیگه کمتر کامپیوتر بازی میکنی اخه میترسی چشمای نازت خراب بشه وقتی هم بازی میکنی همش از من میخوای که بیام باهات بازی کنم پسری دیگه حالا کاملا مهندس کامپیوتر شده وبه تمام فایلهای کامپیوتر سر میزنه وهمه چیز رو حسابی یاد گرفته البته اونم به تنهایی از بس بازی کرده حرفه ای شده . وای پسری تو منو کشتی نزدیکهای غروب که میشه ومامان میخواد شام درست کنه طاها میگه منم میخوام کمک کنم وبیشتر عشق این رو داره که مواد رو با چاقو نصف کنه وبریزه توقابلمه همینطور که شام درست میکنم با سوالات ریز ودرشتش سر منو میخوره بهش میگم میخوای چیکاره شی میگه دکتر زیبایی البته نظر خودمه که دکتر بشه واون هم بدش نمیاد و میگه باشه. قربون اقا دکتر خودم برم گاهی اوقات که عصبانی میشی واسم چشم در میاری وحسابی منو میخندونی قربون چشمای خوشگلت یکی دیگه از سرگرمیهات بازی با گوشی مامانه اگرم بهت ندم کلی منو دعوا میکنی ولی اخرش میگی عزیزم من که نمیخوام دعوات کنم اما تو یه کاری میکنی که من عصبانی بشم خب بیا کنارم بشین بعد گوشیتو بده دستم تا نکنه یه موقع از دستم بی افته قربون اون زبون شیرینت. شب موقع خواب کلی برات قصه میگم اما تو میگی کمه بازم بگو قصه طاها شکارچی بگو واز گفتن قصه زیاد من خوابم میگیره اما شما هنوز مشتاق قصه گوش دادنی خلاصه خیلی شیرین و جذابی منم همش مشغول سر وکله زدن با شما هستم.

اینم دوتا عکس خوشگل از گل پسرام*ماچ

طاها در حال بوسیدن داداش جونش*ماچ

ضمنا این دوتا وروجک جایی جز بالای کمد واسه نشستن پیدا نکردن*ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)