طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

مسافرت 15 اسفند وتولد بابا ممی

1392/12/20 17:52
نویسنده : مامان طاها
337 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان حالت چطوره پرنده خوشبختی من همای سعادتم بازم اومدم تا واست یه یادگاری بذارم جونم واست بگه که پنج شنبه15 اسفندساعت 12 شب ما به سمت ساری حرکت کردیم وساعت 4 صبح رسیدیم طبق معمول شما وداداشیت بیشتر مسیر رو مثل فرشته ها لالاکرده بودید ولی وقتی رسیدیم تا ساعت 6 صبح بیدار بودید خلاصه جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم مامانی کدبانو شامش رو اماده کرد وقرار شد بعد از ناهار خاله زینب ووروجکهاش بیان تا با عمه ومامانی بریم خرید به اتفاق رفتیم بازار ترکمن داداشی هم موند پیش بابا ممی تو بازار برات یه شلوار خانگی خوشگل خریدم ویه کم خرید برای خودمو بابایی شما اونجا خیلی اقا بودی وخیلی خوب موقعیت خودت رو درک کردی و هی نگفتی من اینو میخوام من اونو میخوام قربون پسر گل واقای خودم بشم وقتی دل کوشمولوت گرسنش شد واست نون شیرمال محلی خریدم بعد از چند دقیقه هم مامان مریم واسه شما ومریم شیر کاکائو وکیک خرید که دیگه حسابی سیر شدید بعد از بازار ترکمن به مرکز خرید یالیت رفتیم اما اونجا چیز به درد بخوری پیدا نکردم که نظرم رو جلب کنه حدود ساعت 8 شب بود که برگشتیم خونه مامانی هم شام یه فسنجون خیلی خوشمزه درست کرده بود(دست گلت درد نکنه مامانی جون)بعداز شام هم چون تولد بابا ممی بود واسشون یه جشن تولد خودمونی گرفتیم

(بابا ممی جون تولدت مبارک )بابایی 53 ساله شدن انشاالله سالیان سال زنده باشن ودر سلامت کامل سایه پر مهرشون بالای سر ما باشه

 پسملهای خوشگل من در آغوش بهترین بابا بزرگ دنیا

بعد از خوردن چای وکیک شما ومریم رفتید تو اتاق وخاله بازی کردید وحسابی کیف کردید

واخر شب هم از فرط خستگی زیادخوابت برد فردا یعنی شنبه چون جمعه ما زیاد خرید نکردیم قرار شد دوتایی با مامان مریم بریم خرید بعدازظهر خاله پانی دوست مامان مریم اومد وبرای شما این مار وسنجاب کوچولو رو از طرف مامان مریم هدیه گرفت در اصل مار رو مامانی خرید وسنجاب کوچولو رو خاله پانی راستی قبلا هم این ماشین آتش نشانی خوشگل رو خاله پانی برات هدیه آورده بود (ممنون خاله جون)

 بعد از ناهار رفتیم خرید  اول رفتیم برات شما وداداش چند دست لباس خریدم وبعد هم یه جفت کفش زیبا در اخر هم رفتیم عروسک فروشی واین عروسکهای خوشگل رو خریدیم اخه شما عاشق سگ وبره وگرگی وهمش میگفتی واسم گرگ بخر بره  رو بخوره بعدشم سگه بدو وبره بره کوچولو رو نجات بده اما ما اشتباهی به جای بره دوتا سگ خریدیم وقرار شد دفعه بعد برات بره بخرم پلنگ صورتی رو هم کردی اقا گرگه وحسابی باهاش سرگرم شدی

البته پلنگ صورتی جدیدت رو مامان مریم جون برات خرید که دستش درد نکنه وقتی هم برگشتیم خونه حسابی سرت با عروسکهات گرم بود آخر شب هم بعد از کلی بازی لالا کردی صبح هم بعد از خوردن صبحانه راهی تهران شدیم اینم یه خاطره زیبای دیگه از تاریخچه زندگی عروسک خوشمزه وشیرین مامانی

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)