مسافرت 31 خرداد
سلام عزیز دلم قلب وروح من حالت چطوره پسرک دوست داشتنی من امیدوارم که همیشه شاد وپرانرژی باشی قند عسلم بازم اومدم بایه عالمه خاطره
جوجو کوچولوی من شنبه 31 خردادساعت 3 صبح بود که رسیدیم ساری .بعد از کمی استراحت بعداظهر به همراه شما فسقلیهام با بابایی یه سر رفتیم بابلسر دور زدیم ولی زودی برگشتیم خونه مامانی آخه اخر شب بازی ایران_آرژانتین بود قرار بودخاله مهری هم شب بیاد خونه مامانی وفوتبال رو دور هم ببینیم همینجور هم شد اما متاسفانه ایران در دقیقه نود گل خورد وحسابی حالمون رو گرفت اما ما بعد از خوردن شام به اتفاق خاله ومامانی وعمه رفتیم خیابون قارن همه ریخته بودن تو خیابون وحسابی شادی میکردن نه واسه اینکه ایران باخت به خاطر اینکه ایران خیلی عالی بازی کرد اما متاسفانه بخت باهاش یار نبود بگذریم اونشب کلی ایران ایران کردی وکلی بهت خوش گذشت قربونت برم آخر شب هم از خستگی زیاد تو ماشین خاله خوابت برد بابایی اومد بغلت کرد وگذاشتت تورختخواب وجوجوی من تا صبح آروم لالا کرد .یکشنبه بعداظهر هم رفتیم آرایشگاه خاله مهری اونجا کلی شیطنت کردی بعد از آرایشگاه هم رفتیم پارک تجن اونجا هم طبق معمول کلی بازی کردی وخوش گذروندی صورت مثل ماهت رو هم گریم هیولا کردی. خلاصه اینبار هم مسافرت کلی خوش گذشت دوشنبه شب هم راهی تهران شدیم
اینبار چون شب بود وشما هم زیادی غرق بازی بودی نتونستم زیاد ازت عکس بگیرم
قربون صورت مثل ماهـــــــــــــــــــــت دسته گـــــــــــــــــــــــــلم
این سی دی ها وتفنگ وماسک رو از پارک برات خریدم
این بسته شانسی رو هم مامان مریم برات خریدہ(ممنون مامانی طاها جون)