روزهایی که گذشت.................دریا دریا
سلام عزیز دلم پسمل خوشگلم تو این پست میخوام خاطره دومین سفر تابستونیت رو بذارم با این تفاوت که این بار 4نفری رفتیم ساری عزیزم کوچولوی نازنینم ما دوشنبه 6 شهریور به سمت شمال حرکت کردیم اخه یه چند روزی به علت ورود سران کشورها تهران رو تعطیل اعلام کرده بودن ما هم که امسال دریا نرفته بودیم تصمیم گرفتیم تو این چند روز بریم چند روز اول رو خونه بودیم وشما هم مشغول بازی بودی وتا تونستی آتیش سوزوندی جمعه 10 شهریور به همراه مامان اینا وعمو اینا وخاله مهری به سمت دریا حرکت کردیم دریا خیلی شلوغ بود واصلا جا پیدا نمیشد ولی بابایی گلت یه جای خوب واسمون پیدا کرد شام هم بابایی واسمون جوجه درست کرد که خیلی خوشمزه وآبدار شده بود دست همسر گلم درد نکنهتا شنبه بعدازظهر دریا بودیم شما ودختر عمو هم کلی باهم بازی کردید و ماهی هم گرفتی تاپ بازی هم کردیکه خیلی دوست داشتی وهمش به من میگفتی مامان بریم تاپ تاپ
اما این شادیهات بدجوری از دماغت دراومد چشمت روز بد نبینه از وقتی از دریا برگشتیم سرمای بدی خوردی طوری که کاملا بی حال وکسل شدی وهمش گریه میکردی که الاهی مامان واست بمیره. آخه دریا شبش خیلی سرد بود شما هم آب بازی کرده بودی وسرما خوردی خلاصه با دادن دارو واستراحت کمی حالت بهتر شد و ما هم یکشنبه 12شهریور ساعت 6 غروب به سمت تهران حرکت کردیم یه بارون شدیدی هم می بارید که نگو ولی خیلی قشنگ بود آخه مامانیت عاشق بارون های شماله تو ماشین هم همش خواب بودی آخه داروهایی که بهت میدادم خواب آور بود عشقم . حتی سرما خوردگیت به داداشیت هم سرایت کرد اما اونم خدا روشکر حالش بهبود یافت
اینم از عکسهای خوشگلت
قربون پسر ماهیگیرم برم فدای اون دستای کوچولوت بشم.
وایییییییییییییییی توبغل عمه وتاپ بازی چه خوش گذشت.
تو راه برگشت هم دوتا عروسکهای خوشگل وملوسم خیلی ناز لا لا کردند.