خوشگذرونی 18مرداد 1392
سلام پسر قشنگ ودوست داشتنی مامان حالت چطوره قند عسلم عزیزم امروز اومدم تا از اتفاقات هفته های پیش برات بنویسم دقیقا از عید سعید فطر به بعد....................... عروسکم پنج شنبه بعداظهر بابایی رفته بود واسه خرید کلمن وفلاکس وچادر وزیر انداز وغیره واسه صندوق ماشین که این تفنگ خوشگل رو هم واسه قند عسلم خرید وقتی از خواب بیدار شدی ودیدیش خیلی خوشحال شدی وکلی از باباییت تشکر کردی عزیزم ما عید فطر خونه بودیم وهمش داشتیم به این فکر میکردیم که شنبه که تعطیل بود رو کجا بریم جمعه ساعت ٤ بعداظهر بود که بابایی گفت بریم سمت آبگرم رینه نزدیکیهای آمل خلاصه راهی جاده شدیم توراه دوست بابایی زنگ زد وگفت که فریدون ...
نویسنده :
مامان طاها
16:03