طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

خوشگذرونی13 شهریور1392

سلام نفسکم هستی من حالت چطوره فدات بشم مامانی امروز هم اومدم تا از یه خوشگذرونی دیگه واست بنویسم عروسک ملوسم ماچهارشنبه ١٣ شهریور دوباره راهی جاده شدیم تا بریم خونه مامان مریم اما مامانی اینا خودشون قرار بود فردا یعنی پنج شنبه برن مشهد خونه عمه باباییت آخه شنبه ١٦ شهریور عروسی پسر عمه بابایی بود انشاالله که خوشبخت بشن اما چون وسط هفته بود ما نتونستیم بریم خلاصه ساعت ٤ صبح رسیدیم خونه مامانی طبق معمول وبه گفته پسری که عاشق آشه گدوک ایستادیم وآش خوردیم وقتی رسیدیم شما وداداشیت لالا کرده بودید وتا صبح خوابیدید صبح هم بعد از خوردن صبحانه مشغول بازی وشیطنتهای کوچولو موچولوت شدی قربونت برم مامانی با اتوبوس هماهنگ کرده بودو قرار ب...
17 شهريور 1392

خوشگذرونی 31 مرداد 1392

سلام جیگر مامان حالت چطوره وروجک شیطونم امروزهم اومدم با یه خاطره جدید دیگه ...................... ٢٩  مردادبود مامان مریم وعمه گیتی اومدن خونمون شما وداداشیت خواب بودیدمامانی عکسهای آتلیه را هم آورده بودن که دستشون درد نکنه خیلی زیبا شده بودی مامانی بهت قول میدم تو همین چند روز اخیر بیامو عکسهاتو بذارم وقتی بیدار شدی به مامانی گفتی که دلت میخواد باهاش بری بیرون مامانی هم بنده خدا نه نگفت وشما رو برد پارک سر کوچه بعد هم با هم رفتید سی دی فروشی وبازی بن ١٠ رو خریدی واسه شام خورشت کرفس درست کرده بودم بعد از شام هم کلی با عمه ومامانی بازی کردی واخر سر هم کنار عمه ومامانیت خوابیدی صبح مامانی واسه انجام دادن کارهاشون ...
5 شهريور 1392

خوشگذرونی 25 مرداد 1392

سلام عزیز دلم ای بهترینم ای زیباترینم قربونت برم عسل مامان   امروز اومدم تا خاطره ٢٥ مرداد ماه رو واست بنویسم  عزیزم ٢٥ مرداد ماه تولد دختر عمو مریم بود ٣ ساله شد دختر عموت ولی عمو به جای جمعه ٢٥ مرداد پنج شنبه رو میخواست جشن بگیره وقرار بود که ما دوباره بریم شمال ( مریم جون تولدت مبارک عزیزم )  اما تا لحظه آخر رفتنمون قطعی نشده بود چون بابایی ماشین رو برده بود واسه تعویض روکش و دودی کردن شیشه هاش ویه چکاپ اساسی واسه همین از ساعت ٣ بعداظهر که رفت ساعت ٩ شب بود که اومد خونه بعد از خوردن شام گفت خانمی کجا بریم گفتم یعنی چی گفت جمعه رو یه جا بریم صفا کنیم بعد به مامان مریم که تو جشن ت...
28 مرداد 1392

خوشگذرونی 18مرداد 1392

سلام پسر قشنگ ودوست داشتنی مامان حالت چطوره قند عسلم عزیزم امروز اومدم تا از اتفاقات هفته های پیش برات بنویسم دقیقا از عید سعید فطر به بعد....................... عروسکم پنج شنبه بعداظهر بابایی رفته بود واسه خرید کلمن وفلاکس وچادر وزیر انداز وغیره واسه صندوق ماشین که این تفنگ خوشگل رو هم واسه قند عسلم خرید وقتی از خواب بیدار شدی ودیدیش خیلی خوشحال شدی وکلی از باباییت تشکر کردی عزیزم ما عید فطر خونه بودیم وهمش داشتیم به این فکر میکردیم که شنبه که تعطیل بود رو کجا بریم جمعه ساعت ٤ بعداظهر بود که بابایی گفت بریم سمت آبگرم رینه نزدیکیهای آمل خلاصه راهی جاده شدیم توراه دوست بابایی زنگ زد وگفت که فریدون ...
23 مرداد 1392

مسافرت وتولد طاطایی

سلام خوشگلک خودم حالت چطوره جیگری امشب اومدم تا واست از اتفاقات هفته گذشته بنویسم راستی الان که من دارم مینویسم شما وداداشی گلت در خواب نازید آخه قبل از خواب بردمتون حمام والان مثل دوتا فرشته ناز نازی لالا کردید قربونتون برم   هفته پیش سه شنبه شب بعد از خوردن شام هی به بابایی گفتی بابا کی میریم شمال چندتا شب دیگه بخوابم میریم بابایی هم یکدفعه رو به من کرد وگفت میخوای فردا سرکار نرم همین امشب بریم شمال منم که بدم نمی یومد بریم مسافرت ویه آب وهوایی عوض کنیم گفتم خیلی خوب میشه بابایی هم گفت پس تا نیم ساعت دیگه تو پارکینگ باشید خودش هم رفت تا ماشین رو آماده کنه منم خیلی سریع وسایل ولباسهامون رو جمع کردم فکر کنم ساعت نزدیک ١...
4 مرداد 1392

یک شب زیبا

  سلام وروجک خوشگل وبامزه خودم قربونت برم که هنوز که ساعت 12 شبه شما مشغول شیطنتی بهت میگم بگیر بخواب میگی من خوابم نمیبره هنوز چشمام سنگین نشده وای از دست توی شیطون بلا که مثل موش بیداری  آخه بابایی هم خونه نیست با دوستاش رفتن استخر دیگه حسابی داری آتیش میسوزونی واز خوابهای طلاییت هم خبری نیست  میخوام از دیشب واست بگم دیشب این موقع خونه مامان نسرین بودیم اولین جا با ماشین خودمون رفتیم خونه مامانی یه نیم ساعت نشستیم بعد هم رفتیم تو خیابونهای تهرون گشتی زدیم خوشبختانه شما نازدونه عاقل مامان با نشستن رو صندلی عقب کنار اومدی ومثل آقاها رفتی عقب نشستی فقط یه کم غرغر کردی وهمش میگفتی گرممه با این...
25 تير 1392

یه روز خوش یمن

سلام وروجکم قربونت برم امروز اومدم تا از اتفاقات دیروز وامروز واست بنویسم وای دیروز که تولد گل پسرم بود خیلی روز خوش یمنی بود آخه بالاخره بابایی ماشین خرید واز این به بعد با ماشین خودمون میریم صفا سیتی هوررراااااااااااااا همسرعزیزم قربونت برم مبارکت باشه انشالله همیشه به گردش وتفریح جیگر مامان فدای اون چشمات بشم که اینقدر روز تولدت واسمون خوش یمن بود درسته واست تولد نگرفتیم  (اماواست میگیریم ناراحت نشو قند عسلم)  ولی خیلی روز خوبی بود بهتر از همه اینکه دیگه بابایی فکرش آزاد شد ودیگه استرسش از بین رفت خدایا شکرت که صدامو شنیدی وجوابمو دادی  ممنــــــــــــــــــــــــــــــــونتــــــــــــ...
23 تير 1392

نی نی های متولد 22 تیر

این نی نی های خوشگل امروز تولدشونه انشاالله مبارکشون باشه وسالیان سال زیر سایه پدر ومادر بزرگ بشن ایشالله جشن ١٠٠سالگیتون آبنباتهای شیرین   وقتی عکس پسری روتو قسمت متولدین امروز دیدم کلی ذوق زده شدم واین عکس رو گذاشتم اینجا قربونت برم پسرک ٤ ساله من                                                        تولــــــــــدت مبــ...
22 تير 1392

عشقـــــــــــــــــــــــــــــم تولــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــــــــــارک

      روزي كه متولد شدى،خداوند برای من خورشیدی رابه زمین فرستاد تا زندگیم را گرمی بخشد ،آن خورشید تو بودی تو که در آسمان قلب من تا ابد می تابی ای تنها بهانه زندگیم نفسهای تو تنها بهانه نفس کشیدن من است و وجود پاکت تنها دلیل زنده بودنم است پسرم ای شاهزاده قصه زندگیم ،دست وبالم از حرف خالیست هر چه هست تویی و تو حرف نداری آرزومه تو کلبه کوچیک وپراز عشقمون همیشه لبخند زیبا وشیرین تو گرمابخش وجودمون باشه ای نازنینم ای عزیزترینم تولدت مبارک  فدای اون قد بلندت بشم شیطونک خونه امروز تولدته یکی از قشنگترین روزهای خدا ٤ سال پیش وقتی تو رودر آغوش کشیدم وآغوشم از عطر تنت بوی گلهای بهشتی را به خود گرفت ومن از شی...
22 تير 1392