عروسی خاله زهرا
سلام امروز اومدم تا خودم یه پست بذارم اخه این مامانی ما دیگه وقت آزاد پیدا نمیکنه تا یه سری به نت بزنه امروز میخوام از روزی که رفتم عروسی دختر دایی مامانیم بگم همون خاله زهرا خیلی بهم خوش گذشت١٢ تیرماه بود صبح اونروز مامان نسرین اومد خونمون بعد از ناهار آژانس گرفتیم رفتیم خونه مامانیم بعد که مامانی حاضر شد با بابا سیاووش ودایی ومادربزرگ مامانم رفتیم عروسی وای من تا حالا عروسی نرفته بودم یعنی تا حالا پیش نیومده بود خیلی خوشم اومد دختر خاله های مامانیم هم کلی تحویلم گرفتن منم کلی ورجه وورجه کردم هی از این سر سالن میرفتم اون سر سالن کلی هم حال میکردم یه دفعه هم گم شدم ٢ تا میز عقب تر از میز مامانیم ایستاده بود...
نویسنده :
مامان طاها
14:51